109

MY VIRTUAL WORLD

109

MY VIRTUAL WORLD

~# سوز #~

ساز در دستانم می‌لرزید ! با بخاری غم آلود اشک می‌ریخت .... تار‌های ساز از وجودِ بی‌ وجودم به ستوه آمده بودند ، با ارتعاشی سرد زیر انگشتانی گرم ، تار خود را به دیوانگی زد . دیوانگی او موسیقی هستی‌ را ستایش کرد و مردمانی با چهره‌های متفاوت از آنچه بودند کف میزدند و اینجا بود دیوانگی ، موسیقی‌ را از سوزِ سازی به وجود سرد خسته ی من تقدیم کرد .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد